در کتاب حقیقة الامر این نکته را ذکر کرده است که «ماء معین» در قرآن کریم اشاره به امام است و تاویل به علم و معرفت و محبت شده است.
پس این شعر منسوب به حضرت:
« شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی»
معنی ظاهرش این است که هرگاه آب گوارایی نوشیدید، از لب تشنه حسین علیه السلام یاد کنید.
و معنی تاویلی اش این است که هر گاه از علوم قران و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بهره مند شدی، بگو: « صلی الله علیک یا اباعبدالله»، چون از برکت امام حسین علیه السلام است که این بهره های به تو رسیده است.
ادامه مطلب
لسان اللّه امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود:
و اعلم ان کل عمل نبات و کل نبات لا غنى به عن الماء و المیاه مختلفة فما طاب سقیه طاب غرسه و حلت ثمرته و ما خبث سقیه خبث غرسه و أمرت ثمرته.
این سخن بسیار بسیار بلند است.
فرمود: هر عملى نباتى (گیاهی) است و نبات را از آب بى نیازى نیست، و آب ها گوناگونند، آن نباتى که آب وى پاکیزه است غرس (نهال) وى پاک و میوه اش شیرین شود و آنکه آب وى بد، غرس وى بد و بارش تلخ گردد.
بارها از ما شنیده اید که گفتیم اعمال شما بذرهایى است که در مزرعه جانتان مى افشانید.
ادامه مطلب
حکما مثلى زدهاند، حال دنیا و آخرت را گفتهاند: مملکتى بود که چون سر سال شدى پادشاه کهنه را بکشتى نشاندندى و به ساحلى بىآب و گیاه بردندى و آنجا سر دادندى و خود بازگشتندى و صباح بر در دروازه شهر منتظر نشستندى، اول کسى از غریبان که آمدى او را بر خود پادشاه کردندى و او عادت ایشان ندانستى، باز چون سر سال شدى با او همان کردندى که با پادشاه اول، همیشه عادت ایشان این بودى!
یک نوبت مردى غریب صباح سر سال اتفاقا به آن شهر رسید، جماعتى را دید که منتظر نشستهاند، چون او را دیدند به استقبال آمدند و با اعزاز و اکرام تمام، او را به اندرون شهر بردند و بر تخت نشاندند و کلید خزاین پیش او آوردند و او را بر خود پادشاه ساختند. او مردى زیرک بود، با خود اندیشید که من مردى غریبم و عادت و طریقت این جماعت نمىدانم که حقیقت حال ایشان چیست و در چه کارند، على العمیا در این خوض کردن معنى ندارد؛ وظیفه آن است که یکى را از ایشان به کثرت انعام و احسان با خود دوست و مهربان و مخلص و یک جهت سازم تا سرّ کار ایشان بر من آشکارا گرداند، آنگاه ببینم که مصلحت چیست.
چنین کرد، با یکى از ایشان دوستى آغاز کرد تا به اخلاص و اتحاد رسید، بعد از آن حقیقت حال از او بازپرسید، او چنانچه بود باز نمود.
او خفته بود بیدار شد، غافل بود آگاه گشت، روى به تدبیر کار خویش آورد؛ پنهان از اهل مملکت بنّایان را طلب کرد و به آن ساحل فرستاد، تا آنجا مملکتى بنا کردند، مقنّیان فرستاد، تا قنوات استخراج نمودند، مزارعان و فلاّحان را فرستاد تا مزارع و بساتین بیرون آوردند، پیوسته غلامان و کنیزان خریدى، ترک و هندى و غیره و به آنجا فرستادى، تا به تدریج در عرض آن یک سال، آنجا مملکتى معمور شد و هرچه یافتى از مال و اسباب و فرش و ثیاب و امتعه و دواب، همه را آنجا فرستادى و خود به قوت لایموت و سختى و تنگى به سر بردى و هیچ عیش نکردى و بزرگى و جاه و تجمّل را پروا نداشتى.
چون سر سال شد، روزى امرا و ندیمان و اعیان آمدند و گفتند: پادشاهان قدیم را عادت بود که در این روز به کشتى نشستندى و به عزم تفرج و شکار بحر و استنشاق بیرون رفتندى، اگر پادشاه رغبت فرماید دور نباشد.
او دانست که ایشان در چه کارند، اما چون کار خویش از پیش ساخته بود، اندیشه نداشت، اجابت کرد و با جماعت به کشتى نشست. چون به ساحل آن طرف رسیدند، او را کردند و به ساحل سر دادند!
او راست راه مملکت خویش که از پیش ساخته بود پیش گرفت، چون اهل مملکت او را بدیدند با جامههاى زربفت و مرکبهاى نفیس، پیش دویدند و او را به تجمل تمام به مملکت دربردند و بر تخت نشاندند، آنجا بر تخت نشست و به دل امن به پادشاهى و کامرانى مشغول شد.
اکنون آن مملکت که اوّلا مذکور شد، مثل این جهان است و ساحل بىآب و گیاه مثل آن جهان، و مؤمن که پیوسته تقدیم عمل صالح مىکند که:
برگ عیشى به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس، تو پیش فرست
و در جهان به مشقت و سختى به سر مىبرد و هرچه بر آن دست یافت، ذخیرۀ آخرت خویش مىسازد و در راه خداى عزّ و جلّ صرف مىکند، آن پادشاه زیرک است؛ چون او را به ساحل آن جهان انداختند، غلمان و حور که به پاداش کردار او آفریده گشتهاند مىآیند و او را به قصرها و سرابستانها که به اعمال خویش آن را بنا کرده، چنانچه در حدیث آمده که «انّ الجنة قیعان و انّ غراسها سبحان اللّه» الحدیث- مىبرند، و بر ارائک به پادشاهى جاوید مىنشانند که «اهل الجنة ملوک».
اکنون نادانان که به عیش و خوشى این جهان مشغولند و اندیشۀ آخرت خویش نمىکنند تا آن ساعت که ایشان را در گور نهند، که ساحل بىآب و گیاه است، و خود بازگردند، آن پادشاهان جاهلاند که حقیقت حال نمىدانستند تا آن زمان که ایشان را کرده، در ساحل سرمىدادند و عریان و گریان در بیابان سرگردان مىگشتند، جز آنکه ایشان آخر بمیرند و برهند! اما جاهل که در ساحل آن جهان افتاد هرگز نمیرد که لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى -و یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ .
و آن دوست مهربان که پادشاه را راه نمودى کرد و از حقیقت حال آگاه گردانید، مرشد و انسان کامل است که آدمى را از ناپایدارى این جهان و ظلمت و وحشت آن جهان که بازگشت او به آنجا است، آگاه مىگردانید تا از پیش کارسازى کند و مرگ را آماده شود و به زندگانى دو روزۀ دنیا فریفته نشود و در جهان، به قوت لایموت به سر برد و هر چه یابد در راه خداى عزّ و جلّ صرف کند، که هرچه براى خود صرف مىکند فانى مىشود و هرچه براى خداى عزّ و جلّ صرف مىکند، جهت او باقى مىگردد.
کتاب «قانونچه فی الطب» اثر محمود بن محمد چغمینی خوارزمی (745ق) است که در علم طب نوشته شده است و به نوعی خلاصه کتاب قانون شیخ الرییس ابن سینا است. این کتاب ارزشمند در حوزه های علمیه قدیم در سیر علمی طب، به عنوان اولین کتاب درسی خوانده میشده است.
برای اولین بار در اینترنت، میتوانید بهترین نسخه قانونچه فی الطب را از سایت قاصدون دانلود کنید.
این نسخه نفیس به وسیله محمد عبد الاحد در سال 1908 میلادی تصحیح شده و به تحشیه ابی داود عبد الله الفنجانی در سال 1326 قمری، به ضمیمه "رساله قهریه بقراط" در مطبعه مشتاق کتابخانه کویته پاکستان انتشار یافته است. این نسخه که مورد وثوق اهل فن است کم غلط ترین نسخه قانونچه است.
دانلود کتاب قانونچه فی الطب:
ادامه مطلببود مرد تمامی آن که از تنها نشد تنها
به تنهایی بود تنها و با تنها بود تنها
دیوان اشعار علامه حسن زاده آملی
توضیح:
مصرع اول: تنهای اول جمع است و تنهای دوم مفرد.
مصرع دوم: تنهای اول مفرد و تنهای دوم و سوم جمع و تنهای چهارم مفرد است.
معنای شعر:
مرد تمام آن نیست که از با تن ها بودن تنها باشد، زیرا که باید با جمعیت و اجتماع باشد و نیازمند به معیشت و زندگی در بین همه است، بلکه فرد تمام کسی است که به تنهایی همه است و در عین حالی که با همه است بی همه است و خودش با تنها تنها و یکی است.
ادامه مطلبدرد نعمتی است که کمتر به آن توجه داریم. بله درد.
لحظه ای تصور کنید نمی توانید درد را احساس کنید، شاید بگویید خیلی هم خوب است، اما برای اینکه باور کنید زندگی بدون درد چگونه است با این مطلب همراه شوید:
یکی از بیماری های نادر سیستم عصبی، بیماری (CIPA) نام دارد که از احساس درد جلوگیری می کند و از تعریق فرد جلوگیری می کند، افراد مبتلا قادر به احساس درد و دما نیستند، اما توانایی احساس لمس را حفظ می کنند.
بیمار مبتلا وقتی ضربه ای به او برخورد می کند، هیچ دردی احساس نمی کند، استخوانش می شکند، خونریزی می کند، بدنش عفونت می کند، فشار خونش نوسان فراوان دارد و.
و در نهایت بدون احساس هیچ دردی می میرد.
خلاصه اینکه این بیماری باعث میشود مشکلات جسمانی بیمار، ظهور و بروزی نداشته باشد، در حالی که اگر درد را احساس می کرد به دنبال درمان آن میرفت.
تا درد نباشد هیچکس به دنبال درمان نمیرود، یک درد ساده دندان شما را کلافه می کند و خواب را از شما میگیرد، نیمه شب از بستر بلند می شوید، به دنبال دارو و درمان میروید و تا از درد خلاصی پیدا نکنید دست از تلاش بر نمیدارید.
در واقع درد است که مهم ترین عامل حرکت و تلاش و کوشش ماست، آن که را درد نیست درمان نیست.
البته شاید به خاطر یک درد بی درمان دیگر است که با وجود دردهای فراوان، باز هم به سوی درمان حرکت نمی کنیم و آن درد بی درمان، عدم توجه به درد و بی دردی است، به قول جناب حافظ:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
این نوشته را با کلام جناب مولانا درکتاب (فیه ما فیه) خاتمه میدهیم:
درباره این سایت